حکایت عشق من و تو
حکایت قهوه ایست که امروز به یاد تو تلخ نوشیدم
که با هرجرعه فکر کردم که این طعم را دوست دارم یا نه؟!
و انقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن
که انتظار تمام شدنش را نداشتم
و تمام که شد قهمیدم باز هم قهوه میخواهم
حتی تلخ؛ خیلی تلخ.
درباره این سایت